«.آدمی در این چهار روز عمر چه چیزهای غریبی که نمی‌بیند. آن از ملاقات عمر و ابوبکر و این هم از عیادت ن مهاجر و انصار. پیکر را غرق زخم می‌کنند و می‌آیند به عیادت زخمی! نشتر بر جگر فرو می‌برند و بعد، از حال و روز جراحت سوال می‌کنند. کاش بیایند برای زخم زدن، لااقل جای سالم را برمی‌گزینند. می‌آیند به عنوان مرهم گذاشتن و درست بر روی زخم می‌نشینند.»

این بخش از کتاب که راجع به عیادت عمر و ابوبکر و ن مهاجرین و انصار از حضرت فاطمه‌(س) بعد از مجروح کردن‌شون هست رو داشتم می‌خوندم و یاد تشییع جنازه‌های بعد از زدن هواپیما افتادم. 

یاد اون مادر که دور از قبر بچه‌ش و از پشت داربست‌ها داشت می‌گفت «هیچ کاری نکنید، فقط ول‌مون کنید». یاد پدری که تو مسجد دانشگاه می‌گفت «بچه‌های ما رو زدن، بعد ما رو مجبور کردن بریم از قاتل‌شون تشکر کنیم». یاد یادداشت حامد اسماعیلیون و یاد خیلی چیزهای دیگه.

«.غم به جراحت می‌ماند، یک‌باره می‌آید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست. و در این میانه، نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم، حکایتی دیگر است. حکایتی که نه می‌شود گفت و نه می‌توان نهفت. حکایت آتشی که می‌سوزاند، خاکستر می‌کند اما دود ندارد، یا نباید داشته‌باشد.»


+ تسلیت برای بانوی مظلومی که هرروز داره شهید میشه.

* عنوان کتابی از سید مهدی شجاعی، انتشارات نیستان


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خواص چای سیب طراحی سایت و مشاوره شرط بندي و راه بردن پول زياد گاه نوشت های یک زن! فرکتال هنر متن آهنگ فارسی کتابخونۀ زینب اسکلت فلزی