به حانیه گفتم دیشب خواب آقای ت. رو دیدم که شلوارک چهارخونه پوشیده و وسط آزمایشگاه داره با جارو، تانگو میرقصه.
بعد آقای ت. اومد. اول که خودم تا دیدمش خندهم گرفت، چند دیقه بعد هم حانیه اومد بالاسرم و گفت خدا نکشتت الهه! فک کنم اونم تو روش خندیدهبود.
خوشحالم که خوابم رو برا افراد بیشتری تعریف نکردم. وگرنه که بیچاره آقای ت.!
هفتهی پیش هم خواب آقای ن. رو دیدم که یه مورچهخوار آوردهبود آزمایشگاه. بعدم مورچهخواره مرد و آقای ن. دقیقا مثل یه پسربچه بغض کرد.
+هفتهی دیگه اصولا باید نوبت آقای ص. باشه. بعدش هم مینا و مهسا لابد.
+ اینا دانشجوهای دکترا هستن.
*. و در بیداری خنگترین موجود عالمم!
درباره این سایت