همیشه برایم سوال است که در سر یک پسربچه مثل محمدمتین چه می‌گذرد. هر اتفاق خاصی که می‌افتد، دلم می‌خواهد بدانم او راجع به آن چه فکری می‌کند.حالا چه یک موضوع ی مثل اتفاقات این چند وقت باشد (که خب ما در خانه راجع به آن صحبت نمی‌کنیم اما حتما به گوشش خورده)، چه یک اتفاق خانوادگی مثل از دست زفتن یک عزیز باشد، چه  چه یک جمله‌ی ساده در کتاب تاریخ مدرسه‌اش.
بدبختانه به هیچ وجه نمی‌توانم افکار خودم در آن سن و سال را به یاد بیاورم و تصور کنم محمدمتین هم شبیه آن موقع‌های من فکر می‌کند. البته وقتی من در آن سن و سال بودم، این قدر اتفاقات مختلف نمی‌افتاد. اما گهی فکر می‌کنم اگر به یاد می‌آوردم هم اصلا فایده‌ای نداشت. چون این بچه کلا در یک عالم دیگر سیر می‌کند. مثالش هم همین‌ امروز که مامان داشت سوال‌های کتاب تاریخ را برایش دوره می‌کرد و وقتی پرسید تمدن ایران چند سال پیش به وجود آمد؟، محمدمتین با بی‌خیالی گفت: ۴ سال پیش!
نمی‌دانم اصلا این جمله برایش معنی داشت و اصلا به این فکر کرد که این‌طوری خودش ۶ سال از تمدن ایرانی بزرگتر است یا نه!

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

برکه ی نیلو رنگین کمان روان کننده عامل موثر در افزایش کیفیت سازه دوربين سيتي وب نوشت های محمدمهدی داور تجاري -آموزشي-علمي-پزشکي Sam Robert ارائه دهنده ي انواع لنت آسمان کویر